آموزش عاشق شدن باید بدونی چجوری عاشق شی درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید تو جامعه اتفاقات دردناک عجیبی دیدم از قتل تا خودکشی دیدم جونا دارن یه کلاه بزرگ سر خودشون میزارن بنام عشق و هر کسی هم یک روز دچارش میشه دیدم غم و بدبختی مردم از چار چیزه بیکاری ، خانواده ، عشق ، دین دوست دارم همه خوشبخت باشید از خدا کمک بخواهید من سعی میکنم تو این وبلاگ در باره عشق و خونواده مطالبی اموزنده قرار بدم امید وارم استفاده کنید آخرین مطالب
نويسندگان
علی مرضیه لینک های مفید دو شنبه 10 دی 1390برچسب:چه لذتی دارد حجاب , عشق به حجاب , عاشقانه , عاشقانه ها , عشق ممنوع , عشق چیست , عشق یعنی , عشقولانه , عشق و نفرت , عاشقی , دوست دختر یابی , دوست پسر یابی , دوستی , روانشناسی , روابط زنا شویی , روابط نا مشروع , نامزدی , عاقبت روابط نا مشروع , داستان روابط نا مشروع , عشق خیابانی ,داستان عاقبت دوست پسر داشتن , داستان عاقبت دوستی با پسر , داستان عاقبت روابط نامشروع , :: 12:28 :: نويسنده : بردیا
نمىدانيد؛ واقعاً نمىدانيد چه لذتى دارد وقتى سياهى چادرم، دل مردهايى كه چشمشان به دنبال خوشرنگترين زنهاست را مىزند. نمىدانيد چقدر لذتبخش است وقتى وارد مغازهاى مىشوم و مىپرسم: آقا! اينا قيمتش چنده؟ و فروشنده جوابم را نمىدهد؛ دوباره مىپرسم: آقا! اينا چنده؟ فروشنده كه محو موهاى مشكرده زن ديگرى است و حالش دگرگون است، من را اصلاً نمىبيند. باز هم سؤالم بىجواب مىماند و من، خوشحال، از مغازه بيرون مىآيم.
نمىدانيد؛ واقعاً نمىدانيد چه لذتى دارد وقتى مردهايى كه به خيابان مىآيند تا لذت ببرند، ذرهاى به تو محل نمىگذارند.
نمىدانيد؛ واقعاً نمىدانيد چه لذتى دارد وقتى شاد و سرخوش، در خيابان قدم مىزنيد؛ در حالى كه دغدغه اين را نداريد كه شايد گوشهاى از زيبايىهاتان، پاك شده باشد و مجبور نيستيد خود را با دلهره، به نزديكترين محل امن برسانيد تا هر چه زودتر، زيبايى خود را كنترل كنيد؛ زيبايى از دست رفتهتان را به صورتتان باز گردانيد و خود را جبران كنيد.
نمىدانيد؛ واقعاً نمىدانيد چه لذتى دارد وقتى در خيابان و دانشگاه و... راه مىرويد و صد قافله دل كثيف، همره شما نيست.
نمىدانيد؛ واقعاً نمىدانيد چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاك و افكار پليد مردان شهرتان نيستيد.
نمىدانيد؛ واقعاً نمىدانيد چه لذتى دارد وقتى كرم قلاب ماهىگيرى شيطان براى به دام انداختن مردان شهر نيستيد.
نمىدانيد؛ واقعاً نمىدانيد چه لذتى دارد وقتى مىبينى كه مىتوانى اطاعت خدايت را بكنى؛ نه هوايت را.
نمىدانيد؛ واقعاً نمىدانيد چه لذتى دارد وقتى در خيابان راه مىرويد؛ در حالى كه يك عروسك متحرك نيستيد؛ يك انسان رهگذريد.
نمىدانيد؛ واقعاً نمىدانيد چه لذتى دارد اين حجاب!
خدايا! لذتم مدام باد.
جمعه 11 آذر 1390برچسب:فحشا به خاطر فقر , فقر و فحشا , اهداف والای ازدواج در اسلام , عاشقانه , عاشقانه ها , عشق ممنوع , عشق چیست , عشق یعنی , عشقولانه , عشق و نفرت , عاشقی , دوست دختر یابی , دوست پسر یابی , دوستی , روانشناسی , روابط زنا شویی , روابط نا مشروع , نامزدی , عاقبت روابط نا مشروع , داستان روابط نا مشروع , عشق خیابانی ,داستان عاقبت دوست پسر داشتن , داستان عاقبت دوستی با پسر , داستان عاقبت روابط نامشروع , :: 22:25 :: نويسنده : بردیا
این روزا یکم از مسائل سیاسی به دلایلی فاصله گرفتیم همه چیز جلوتون هست میبینید دیگه کم نیاز هست که من سرتون رو در بیارم ولی اگه کسی حرفی داشت میتونه بزنه ما هم در خدمتیم اما یکم به مسائل اجتماعی برسیم
فقر اسمش آشناست نه؟؟؟ ولی بیشتر بد بختی اجتماعی ما از همین اسم اشناست نبودن امنیت جانی فساد فحشا نمیدونم هزار کوفت و زهر مار دیگه خدا رو شکر تو ملت ما در باره بقیه ملت ها نمیدونم ولی تو ملت ما به مردم فقیر بد تر ظلم میشه هر کی میبینن بدبخت تره بیشتر میزنن تو سرش چه میشه کرد بیشترشم خود ما میکنیم چرا وقتی میگم فقر فکرتون میره رو نبود پول مردم فقیر خیلی زیادن در عین اینکه در پول غلت میزنن فقر عاطفی: کسانی که دارای فقر عاطفی هستن طعمه گرگ هایی میشن که با نشون دادن یک عاطفه اون ها رو تو کام خودشون میکشن و از اون راه به هزار کثافت میکشونن معاد فحشا و ... فقر شعور: بد ضربه به جامعه میزنن و هزار فقر دیگه ... لعنت به ما لعنت به من و کسانی که ندونسته بدبختی رو رواج میدن نمیدونم چه لذتی میبرین کسی که بدبخت هست رو تحقیر کنید نمیدونم چطور با وجدانت کنار میای وقتی یک فاحشه یک معتاد یک ایدزی رو میبینی تحقیرش کنی در صورتی که مقصر من و تو هستیم وقتی میبینه من و تو داریم تو پول غلت میزینم اونم آدمه دوست داره به خدا بگه بخنده شاد باشه وقتی به یک جا رسید که دیگه همه در ها بستست میاد خود فروشی میکنه میاد آلده میشه ولی نمیدونه که بین اون در های بسته خودش رو انداخته تو چاه و اینجا دیگه کاروانی ینست که یوسف بی گناه رو نجات بده خدا از سر گناه هانمون بگذره می خواهی برات یک داستان تعریف کنم خدا وکیلی تا آخرش رو بخون یک روز تو جریان کارام به یک فاحشه یر خوردم یک سوال ازش پرسیدم که ای کاش لال بودم و زبونم کار نمی کرد گفتم چرا فاحشه شدی برای چی تن به این کار دادی؟ - آدم تا چقدر میتونه صبر کنه وقتی هر جا میرم نه کاری هست مادر مریضم این طرف پدرمون هم که ولمون کرده رفته دو تا خاوهر کوچکم دارم خرج اون ها رو از کجا بیارم هر نامردی که میاد رو آدم منظور داره می خواهن از آدم سو استفاده کنن دیگه چکار میتونستم بکنم یک شب خواهرم ازم پرسید آبجی موز چه مزه ای میده اشک تو چشمام حلقه زد دیگه به خودم گفتم میرم میرم و براشون یک زندگی خوب فراهم میکنم این شد که تن به این کار دادم یک بی غرتیش نپرسید چه مرگته که این کار ر ومیکنی وقتیم فهمیدم ایدز گرفتم و دیدم کسی بهم توجه نمیکنه گفتم حالا دیگه نوبت منه تا اون موقع شما ازم سو استفاده کردین الان منم که شما رو به خاک سیاه می نشونم
جمعه 11 آذر 1390برچسب:دوستی پسر با دختر , دوست دختر , دوست پسر , عاقبت دوستی , دختر باز , عاقبت دوست پسر داستن , آیا دوستی های نامشروع عاقبت خوشی دارند , :: 11:31 :: نويسنده : بردیا
اینو حتما حتما همه بخونید حتی اونا که دوست جنس مخالف ندارن! طبق آمار دست و پا شکسته ای که دارم 80 درصد دوستی های دختر و پسر به ازدواج نمیرسه از اون 20 درصد 70 درصدش به طلاق می کشه از اون 30 درصد هم نصفشون با هم زندگی خوبی ندارن و به زور ویا به خاطر مهریه یا بچه هاشون هم دیگه را تحمل میکنن واقعن ارزش داره خودمونو بدبخت کنیم؟ اگه سو استفاده جنسی نشه! اگه یکی ار دو طرف کارشون به خود کشی نکشه! اگه افسردگی نگیرن و از درس و زندگی زده نشن یا سنگ دل نشن! که خیلیا اونطوری میشن! یاد و فکر و محبت های طرف قبلی از ذهنشود بیرون نمیره به باعث میشه تو زندگی از همسرش کم بزاره بلاخره توی اون دوستی محبت هایی را بیهوده صرف یه چیز بی مصرف کرده و میشه گفت قلبش پر شده و دیگه جا نداره و این باعث میشه زندگی را برای خودش و همسرش سخت تر کنه و از اون لذت نبره و ممکنه به جدایی بکشه! دلیل این که در تهران بیشترین آمار طلاق را داریم همینه ... داستان دوستی دختر و پسر زیر را خونید در ادامه مطلب بخوانید ادامه مطلب ... چهار شنبه 9 آذر 1390برچسب:خوشبختی , هرچه کنی به خود کنی , فریب دختران , عاقبت فریب دختران , عاشقانه , عاشقانه ها , عشق ممنوع , عشق چیست , عشق یعنی , عشقولانه , عشق و نفرت , عاشقی , دوست دختر یابی , دوست پسر یابی , دوستی , روانشناسی , روابط زنا شویی , روابط نا مشروع , نامزدی , عاقبت روابط نا مشروع , داستان روابط نا مشروع , عشق خیابانی , داستان عاقبت دوست پسر داشتن , داستان عاقبت دوستی با پسر , داستان عاقبت روابط نامشروع , :: 12:23 :: نويسنده : بردیا
یکی از قوانینی که خداوند برای کاعنات تاین کرده قانون بازگشت است هرچه در دنیا کنی به خود انسان باز می گردد اگر امکانش باشد در همین دنیا اگر نباشد در دنیای دیگر نتیجه اش را می بیند چه خوبی چه بدی اما خداوند مژده این را داده که خوبی ها را چند برابر به خودمان باز گرداند این قانون مانند جاذبه همیشه برای همه بر قرار است اطمینان داشته باشید هیچ کس خوشبخت واقعی نمیشود مگر با خوشبخت کردن دیگران یا حداقل آرزوی خوشبختی برای دیگران این داستان واقعی را بخوانید او کاری جز فریب دختران نداشت . با سخنان شیرین و وعده های دروغینش آنان را گول می زد ووقتی به مرادش می رسید به دنبال دختر دیگری می افتاد ، این عادتش بود ، نه دینی و نه حیایی او را از این کار باز می داشت . او مثل حیوان خونخواری شده بود که بدون هدف در صحرا به دنبال طعمه ای می گشت که گرسنگیش را با آن بر طرف کند. و از این داستان ها باز هم تکرار خواهد شد منبع : http://dastane20.loxblog.com دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:عاقبت دوستی با پسر , دوستیابی , دوستی با جنس مخالف , گناه در دوستی, :: 19:18 :: نويسنده : بردیا
داستان یک دختر 16 ساله که بخاطر کم محلی خونوادش خودشو بدبخت کرد اگه پدر مارد شما هم بتون کم محلی میکنن این داستان را پرینت بگیرید بدید بشون متمعنم تاسیر داره
در محوطه اداره آگاهی نیروی انتظامی، دختر و پسر جوانی توسط مأموری به یکی از شعبه های آگاهی هدایت می شدند. آثار ترس در چهره پسر مشخص بود، و التهاب و شرم در رفتار دخترک دیده می شد. در حرکات آنان دقیق شدم. دخترک سعی می کرد از جوانک فاصله بگیرد، در حالت او تنفر پیدا بود. ولی پسر جوان می کوشید خود را بی تفاوت نشان دهد. چند لحظه در کنار آنها حرکت کردم. فهمیدم که بحث بر سر اختلافی بود که بین دختر و پسر رخ داده است. وقتی از قضیه پرسیدم؛ دخترک شانزده ساله، داستان زندگی خودش را چنین تعریف نمود: بقیه را در ادامه مطلب تعریف نمود ادامه مطلب ... دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:قتل , حجاب , بد حجابی , زیباییی درون , لباس مستحجن, :: 12:45 :: نويسنده : بردیا
تو جامعه ما بد حجابی خیلی زیاد شده دخترا فکر میکنن اینجوری خشگل تر میشن ولی در واقع زیبایی شیطانیه اگه کسی لباس زیبا و رنگارنگ و با حجاب بپوشه و خشگل بشه این تحریک کننده نیست و خیلیم خوبه مثل زیبایی طبیعت اما لباس های ناجور و بد حجاب ... این خبر را بخونید مرد جواني با حالت نگراني به گونهاي که کنترل خود را از دست داده بود به نيروي انتظامي مراجعه و اظهار داشت همسرم به طرز فجيعي در منزل کشته شده است. مامورين سريع در محل حادثه حاضر و مشاهده نمودند خانمي در حالي که لباسهايش پارهپاره شده با ضربات کارد از پا درآمده است. تحقيقات از همسايگان و شوهر وي و هم چنين اثربرداري آغاز شد، نهايتاً مامورين متوجه شدند که از مدتها قبل توسط يکي از جوانان محل براي اين زن-مقتول- مزاحمتهايي صورت ميگرفته است.در اين خصوص پس از بررسيهاي غيرمحسوس مامورين، جوان مذکور را به عنوان مظنون بازداشت و تحت بازجويي قرار داده که وي پس از دروغگوييهاي مکرر تسليم شده و با گريه و زاري و استمداد از مأمورين جهت کمک، پرده از روي حقيقت بر ميدارد و اظهار ميدارد:ماجرا از آن جا آغاز گرديد که اين زن از لحاظ ظاهري با وضع نامناسبي در محل رفت و آمد مينمود که من با مشاهدة او تحريک شده و چندين بار سر راه او حاضر و قصد برقراري ارتباط با وي داشتم که با محالفت شديد او روبهرو ميشدم و در نهايت يک روز که شوهرش از منزل خارج گرديد من از ديوار وارد منزل شده و قصد انجام عمل منافي عفت داشتم که وي مقاومت نموده و با من درگير شد.در آن لحظه که به هيچ چيز جز دسترسي به او فکر نميکردم وقتي با اين وضعيت مواجه شدم لحظهاي حالت جنون به من دست داد، لذا داخل آشپزخانه شده و کاردي برداشتم و او را با چند ضربه از پاي درآوردم دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:عشق دروغین , عشق یا فریب , دوستی دختر و پسر , شکست در زندگی , اعتیاد, :: 12:28 :: نويسنده : بردیا
این پست برای دختراییه که فکر میکنن دوست داشتن همه چیزه ... خوودتون بخونید در باره زندگیتان عاقلانه تصمیم بگیرید نه احساساتی عصر يکي از روزها، وقتي از مدرسه به خانه آمدم، جز خواهر کوچکم کسي در خانه نبود. يکدفعه صداي زنگ تلفن بلند شد. گوشي را برداشتم. پسر جواني سلام کرد و سپس اظهار آشنايي کرد- تنم لرزيد، دانه هاي درشت عرق بر پروستم پيدا شد و رنگ چهره ام تغيير کرد. من تا آن وقت به خودم اجازه نداده بودم با نامحرم روبرو شوم و با او حرف بزنم.-گوشي را گذاشته و به دنبال کار خود رفتم. لحظه اي بعد، دوباره تلفن زنگ زد. با ترديد و دودلي گوشي را برداشتم. دوباره صداي همان پسر به گوشم رسيد، که گفت: چرا گوشي را قطع کردي؟ صبر کن مي خواهم با تو حرف بزنم! آن روز اولين اشتباهم را در اين بازي خطرناک مرتکب شدم. حرفهايش را شنيدم و هيچ نگفتم. از آن لحظه به بعد، همواره در فکر او بودم، که کيست و از من چه مي خواهد؟ هدفش چيست و صدها پرسش ديگر. آن شب تا صبح، انديشه آن جوان از ذهنم بيرون نرفت- ايام جواني بود و هزار پيچ و خم؛ جواني بود و يک دنيا شور و شوق و غرور. جواني بود و انبوه کنجکاوي، و من هم يک جوان بودم! کل نامه در ادامه مطلب ادامه مطلب ... شنبه 5 آذر 1390برچسب:, :: 13:9 :: نويسنده : بردیا
اینم یه نامه عبرت آموز دیگه کی می خواهید احساسات خودتونو کنترل کنید! خودتونو بدبخت نکنید دختري نوزده ساله هستم که از راه پاکي و شرافت فاصله گرفتم و دل به هوا و هوس خويش سپردم و در دره بندنامي و اعتياد سقوط کردم. نقطه انحراف من از بي تقوايي و چشم چراني آغاز شد، که سرانجام آن بس تلخ و ناگوار بود. اين نامه را براي جلب ترحم و دلسوزي شما نمي نويسم، چون خود را لايق آن نمي دانم. اما مي خواهم صدايم به گوش دختران ساده لوح برسد؛ شايد آنان فريادم را بشنوند، قصه زندگي ويران شده ام را بخوانند. از تابستان سال گذشته بود که بيچارگي من شروع شد. به سفر شمال رفته بوديم. مثل پرنده اي آزاد بودم، و همانند برخي از دختران ناآگاه، چشمم در جستجوي چشمي بود که با محبت نگاهم کند. در يک مهماني جواني نظرم را جلب کرد. من دايم به او نگاه مي کردم، او هم مرتب چشم به من دوخته بود. آشنايي ما با خوشحالي و رضايت دو جانبه شروع شد- و با همين دوستي پنهاني، زندگي آينده ام تباه شد. چند روزي از دوستي ما بيشتر نگذشته بود. او به گونه اي باور نکردني اعتماد و اطمينان مرا جلب کرده بود. وقتي با هم بوديم، از همه چيز و همه جا سخن مي گفتيم؛ و من بي خبر از همه جا، دور نماي يک زندگي عالي را در کنار او، در ذهنم مجسم مي کردم. بعداز ظهر يک روز گرم، با هم قدم مي زديم. از بي خوابيهايم، که بر اثر هيجانات خيال بود، براي او حرف زدم، و او با مهرباني بسيار گوش مي داد. وقتي سخنم تمام شد، چند قرص از جيبش بيرون آورد و با لحن بي تفاوتي گفت: من گاهي دچار بيخوابي مي شوم، اما اين قرصها نجاتم مي دهد! و سپس قرصها را در دستم گذاشت. شب هنگام، دوباره بيخوابي به سرم زد. يکي از قرصها را خوردم- و اين آغاز اعتياد من بود. بعد از آن که به تهران برگشتيم، دوستي من و او- که فرشته خيالم بود- همچنان ادامه داشت. شبي در خيابان قدم مي زديم، او سيگاري آتش زد و به من داد؛ با کشيدنش خود را بر فراز ابرهاي آسمان احساس کردم. خلاصه وقتي به خود آمدم، دامن عفتم را نيز آلوده يافتم. ديگر تمام شد؛ من دروازه هاي سعادت را به روي خود بستم و گرفتار دام شيطان شدم. حالا ديگر يک هروئيني کثيف و آلوده دامن هستم؛ که براي اندکي هروئين، ننگ خود فروشي را بر تن تباه شده ام؛ زده ام...! هرگز براي من اشک نريزيد. اما اگر دختر جواني هستيد، نگذاريد که مانند من قرباني شويد؛ و هرگز تجربه تلخ مرا تکرار نکنيد. چشم خويش را پاک نگه داريد؛ از معاشرتهاي ناسالم بپرهيزيد؛ از جاده عفاف و پرهيزکاري دور نشويد، تا به چنگال گرگهاي انسان نما، گرفتار نگرديد. شنبه 5 آذر 1390برچسب:, :: 13:1 :: نويسنده : بردیا
خانم فائزه که دختر نسبتاً نجيب وخوبي هم بود، به واسطه عدم رعايت برخي مسائل شرعي و قانوني، در مسير مدرسه با جواني 20ساله و خوشتيپ با يکدستگاه اتومبيل پيکانکرمرنگ که با تزئينات جالبي به شکل اسپرت درآمده بود آشنا شد. ابتداي کار نگاههاي دزدکي توأم با شرم و خجالت از طرف فائزه بود به گونهاي که تا نگاهش در چشمان غلام ميافتاد قلبش به شدت ميتپيد و عرق ميکرد؛ همان چشمچرانيهايي که از يک ناشي از غفلت از جمال دلآراي خداي جميل و از سوي ديگر ريشة مشغول شدن ذهن و بازداشته شدن از امور اساسي و فريب خوردن و در نهايت افتادن در دام انحرافات جنسي و فساد و بدبختيهاي ناشي از آنهاست، از اين رو نگراني خاصي توام با احساس فريب داشت، فريب ظواهر و جاذبههاي مادي و نظر به شخص غلام و غفلت از شخصيت وي. بقیه در ادامه مطلب ادامه مطلب ... شنبه 5 آذر 1390برچسب:عاشقانه , عاشقانه ها , عشق ممنوع , عشق چیست , عشق یعنی , عشقولانه , عشق و نفرت , عاشقی , دوست دختر یابی , دوست پسر یابی , دوستی , روانشناسی , روابط زنا شویی , روابط نا مشروع , نامزدی , عاقبت روابط نا مشروع , داستان روابط نا مشروع , عشق خیابانی ,داستان عاقبت دوست پسر داشتن , داستان عاقبت دوستی با پسر , داستان عاقبت روابط نامشروع , :: 12:48 :: نويسنده : بردیا
دختري در يک باند فساد دستگير و از وي در خصوص علت حضور در آن باند سوال شد. او عنوان ميدارد ماجرا طولاني و اسفبار است و گونه شروع کرد:
در مدرسه و محيط خانه محجوب و ساده به شمار ميآمدم،اما در محيط مدرسه و کلاس درس شاهده رفتارهاي ناهنجار بعضي از دانشآموزان بودم و آنان هر روز از مسائل خارج از مدرسه و خانه، شرکت در پارتيهاي مختلف، پرسه زدن در خيابان و ارتباط با پسران و... گفت و گو ميکردند. من که از آنان بيزاري ميجستم با متلکهاي گوناگون از جمله «تو امل هستي» و «وامانده از اجتماعي» مواجه ميگرديدم. کمکم حرفهاي آنها در من اثر گذاشته و چندبار به اتفاق آنان همراه با ترس و اضطراب به بعضي از خيابانها و مجتمعهاي تجاري که اغلب محل تردد افراد لاابالي بود رفتم.به مرور زمان در وضعيت ظاهري خوش تغييراتي دادم وبراي اين که از دوستانم عقب نمانم و از حالت به اصطلاح امل بودن خارج شوم، با پسري طرح دوستي ريخته و در ادامه، سر از خانههاي مجردي درآوردم و آلوده به مسائل منافي عفت اخلاق شدم و در نهايت با يک باند فساد مرتبط و در اثر ارتباطات نامشروع دچار بيماري گشتم. نامبرده درتمامي مراحل تحقيق و بازجويي، يک لحظه آرام و قرار نداشت. مرتب اشک ميريخت و غبطه ميخورد که چرا زندگي آرام و آبرومند خود را در اثر تحريک چند دختر بيتقوا و به دست آوردن خوشگذراني موقت و کاذب از دست داده است.به راستي اگر«امل» به معناي دينداري، پارسايي عفاف است اين عيب نخواهد بود؛ بلکه يک شرافت بزرگ و افتخارآفرين است.اين است عواقبل زيانبار نداشتن استقلال فکري و شخصيتي، دور بودن از فرهنگ غني قرآني و اسلامي و ارتباط با دوستان فاقد تقوا و پارسايي؛ دوستيهايي که ريشه انحرافات جنسي و فساد و اعتياد و... ميباشد. با اين که قرآن کريم خطر اين گونه دوستيهاي ناسالم را گوشزد فرموده که حقيقت آنها دشمني است و آدمي را از ياد خداوند متعال، تنها سرچشمه زلال و حياتبخش و يگانه عامل تکامل و اعتلاي شخصيت و سعادت باز ميدارند؛ در نتيجه انسان تشنه کام ميماند و زمينه بدبختي و هلاکت او فراهم ميگردد، لذا در سراي آخرت اين دشمني آنها روشن ميگردد، جز دوستيهايي که براساس تقوا و انسانيت بوده است: (الا خلاء يومئذبعضهم لبعض عدوم الا المتقيمن)؛ دوستان در آن روز دشمن يکديگرند، مگر پارسايان بیچاره!!! دخترای زیادی مثل این خانوم هستند که واسه این که بگن از دوستامون کم نمیاریم به چه جاهایی که کشیده نمیشن
شنبه 5 آذر 1390برچسب:نامه دختری که خود کشی کرد, روابط دختر و پسر , دوستی تلفنی , عشق باطل , :: 11:49 :: نويسنده : بردیا
نامه اي به يک دوست پسر ها مواظب باشید شنبه 5 آذر 1390برچسب:, :: 11:44 :: نويسنده : بردیا
این نامه را یه دختر قبل از خودکشیش نوشته قابل توجه این که وضع مالی این دختر هم خوب بوده تحقيقات علمي و تجربه نشان داده است که بسياري از جنايت ها و خيانت ها بدست کساني انجام مي شود که از کانون گرم خانواده محروم بوده اند. و بهره اي از محبت دلسوزانه والدين نبرده اند. -اين نامه موقعي به دست شما مي رسد که ديگر من زنده نيستم. قصه اي که براي شما مي نويسم، جرياني است که هيچ کس از آگاه نيست؛ و از شما نيز مي خواهم که به مادرم چيزي نگوييد، چون گناه من به گردن اوست. جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 22:5 :: نويسنده : بردیا
در خصوص این موضوع چند نکته اساسی را متذکر شوم : همش تقصیر دختراست که دوست پسرا میشن ادامه مطب را هم بخونید ادامه مطلب ... جمعه 4 آذر 1390برچسب:روابط دختر و پسر , دوستی , دوست یابی , عشق خیابانی , :: 21:27 :: نويسنده : بردیا
این نامه مهرانه به نامرد رویا هاشه بخدا از این پسر ها فراونه حواستون باشه سوختم! سوختم... بیچاره مهرانه و مهرانه ها ادامه مطلب را حتما بخونید
ادامه مطلب ... جمعه 4 آذر 1398برچسب:فریب دختران , عاشقانه , عاشقانه ها , عشق ممنوع , عشق چیست , عشق یعنی , عشقولانه , عشق و نفرت , عاشقی , دوست دختر یابی , دوست پسر یابی , دوستی , روانشناسی , روابط زنا شویی , روابط نا مشروع , نامزدی , عاقبت روابط نا مشروع , داستان روابط نا مشروع , عشق خیابانی , داستان عاقبت دوست پسر داشتن , داستان عاقبت دوستی با پسر , داستان عاقبت روابط نامشروع , شناخت قبل از ازدواج , ازدواج موفق , :: 14:45 :: نويسنده : بردیا
سلام دوستان عزیزم لطفا اگه مطلبی، مقاله ای، سوالی، تجربه ای چیزی در باره موضوعات وبلاگ دارید برام ایمیل کنید یا در نظرات بنویسید تا در وبلاگ قرار بدم و همه استفاده کنن هر کس کمک کنه لینکش رنگی تو وبلاگ قرار میگیره email: jikooooooly@gmail.com bardiya3@aol.com اگر هم به نظرتون مطلاب مفیده در خبر نامه عضو شوید تا مطالب جدید براتون ایمل بشه من از طرف لوکس بلاگ از همه دوستانی که لینک بودن حالا نیستن نظر داده بودن حالا ندادن عضو خبر نامه بودن حالا نیستن عذر خواهی میکنم لوکس بلاگ همرو پاکید
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
آخرین مطالب
لینک ها مفید پیوند ها
تبادل
لینک هوشمند
|
||